طلایی ترین سال های عمر ما در مدرسه و دانشگاه سپری می شود اما در عمل این درس و مشق ما را نسبت به مسأله ها و چالشهای زندگی و کار و کسب در ارتفاع بالاتر یعنی در «وضعیت چیرگی» قرار نمی دهد. با اندکی اغماض می توان نتیجه گرفت که آموزش به جای توانمندساختن ما به ابزاری برای ضعیف شدن ما تبدیل شده است. مدرک است بدون درک، دانش است بدون توانش و مهارت. همین قدر ناکافی ونیمه تمام!
چشم انداز ما در چیرگی سبکی از یادگیری است که «من» و «ما» را به رسمیت بشناسد، دو طرفه و الهام بخش باشد، تخیل و رؤیا را تحریک کند و کمکی باشد برای انسانیتر شدن زندگی و روابط ما. آموزشی که به مغز و قلب ما همزمان توجه کند تا در کنار حفظ کردن اسمها و فرمولها، به با هم کارکردن، مهربانی، ارتباط با طبیعت و خلاقیت هم توجه کند.
فلسفه وجودی چیرگی، آموزش درست و یادگیری عمیق مهارتهای نرم است، مهارتهایی که زندگی، روابط و مدیریت ما را بهبود میبخشد.